×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

this is mine

× لطفا با نظراتون ما رو خوشحال كنيد ممنون
×

آدرس وبلاگ من

max-jerryhorowits.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/max jerry horowits

نصف ماه

هنوز هم بعد از این همه سال چهره ویلان را از یاد نمی برم. در واقع در طول سی سال گذشته همیشه روز اول ماه که حقوق بازنشستگی را دریافت می کنم به یاد ویلان می افتم.

ویلان پتی اف کارمند دبیرخانه اداره بود، از مال دنیا جز حقوق اندک کارمندی هیچ عایدی نداشت ویلان اول ماه که حقوق می گرفت و جیبش پر می شد، شروع می کرد به حرف زدن.

 روز اول ماه و هنگامیکه که از بانک به اداره برمی گشت به راحتی می شد برآمدگی جیب سمت چپ اش را تشخیص داد که تمام حقوق اش را در آن چپانده بود.

ویلان از روزی که حقوق می گرفت تا روز پانزدهم ماه که پول اش ته می کشید نیمی از ماه سیگار برگ میکشید.

نیمی از ماه مست بود و سرخوش. من یازده سال با ویلان همکار بودم.

بعد ها شنیدم او سی سال آزگار به همین نحو گذران روزگار کرده است روز آخر که من ازاداره منتقل می شدم، ویلان روی سکوی جلوی دبیرخانه نشسته بود و سیگار برگ می کشید.

به سراغ اش رفتم تا از او خداحافظی کنم.

 کنارش نشستم و بعد از کلی حرف مفت زدن عاقبت پرسیدم که چرا سعی نمی کندزندگی اش را سر و سامان بدهد تا از این وضع نجات پیدا کند.

هیچ وقت یادم نمی رود، همین که سوال را پرسیدم به سمت من برگشت و با چهره ای متعجب آن هم تعجبی طبیعی و اصیل پرسید: �کدام وضع؟

بهت زده شدم. همین طور که به او زل زده بودم، بدون این که حرکتی کنم ادامه دادم

همین زندگی نصف اشرافی نصف گدایی.

ويلان با شنیدن این جمله همان طور که زل زده بود به من ادامه داد: �تا حالا سیگار برگ اصل کشیدی؟�

گفتم: �نه

گفت: �تا حالا تاکسی دربست گرفتی؟

گفتم: �نه�

گفت: �تا حالا با یه دختر خوشگل قرار گذاشتی؟

گفتم: �نه�

گفت: �تا حالا غذای فرانسوی خوردی؟

گفتم:�نه�

گفت: �تا حالا یه هفته مسکو موندی خوش بگذرونی؟�

گفتم: �نه�

گفت: �خاک بر سرت، تا حالا زندگی کردی؟�

گفتم: �آره...نه...نمی دونم..�

ویلان همین طور نگاهم می کرد،

نگاهی تحقیر آمیز و سنگین، به نظر حالا که خوب نگاهش می کردم مردی جذاب بود و سالم.. به خودم که آمدم ویلان جلویم ایستاده بود و تاکسی رسیده بود. ویلان سیگار برگی تعارفم کرد و بعد جمله ای را گفت

که مسیر زندگی ام را به کلی عوض کرد، ویلان پرسید: �می دونی تا کی زنده ای؟

جواب دادم: �نه�

ویلان گفت: �پس سعی کن دست کم نصف ماه رو زندگی کنی�

 

پنجشنبه 24 دی 1388 - 5:02:13 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم

آخرین مطالب


عكس بسيار زيبايي از شفق قطبي


شما با کدامیک از اشخاص معروف در یک ماه متولد شده اید؟


!!!!!خورشید سال 2012 تمام دنیا را خاموش می‌کند


!!!بزودی برخورد شهاب سنگ آپوفیس به زمین


!!!مقایسه جالب آب جوشیده در مایکروویو با آب جوشیده در کتری


يك جمله ي زيبا از دكتر علي شريعتي


کوروش تو نخواب که ملتت در خواب است


شرط عشق


كفش هاي طلايي


زيبا ترين چيز در دنيا


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

167769 بازدید

66 بازدید امروز

66 بازدید دیروز

207 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements